کمدی همواره یکی از پرطرفدارترین ژانرهای سینمای ایران بوده، اما آنچه امروز در قالب فیلمها و سریالهای به اصطلاح خندهدار تولید میشود، غالبا نهتنها از خنده تهی است، بلکه اغلب با واکنش انتقادی مخاطبان و منتقدان مواجه میشود. آیا کمدی ایرانی به بنبست رسیده؟ یا ما با تغییر ذائقه و سقوط استانداردهای تولید روبهرو هستیم؟
از «اجارهنشینها» تا «فسیل»
در دهههای پیش، باوجود اینکه فضای عمومی جامعه ایران بسیار بستهتر از امروز ایران بود، کمدیهای ایرانی معمولاً ترکیبی از داستانپردازی، شخصیتپردازی و نقد اجتماعی بودند. فیلمنامههای قوی، کارگردانیهای قابل قبول و بازیهای درست و به قاعده، منجر به تولید فیلمهایی مانند اجارهنشینها (داریوش مهرجویی)، لیلی با من است (کمال تبریزی)، مارمولک (کمال تبریزی)، یا حتی مرد عوضی (محمدرضا هنرمند) میشد و سریالهایی مثل پاورچین، نقطهچین، قهوه تلخ، هیولا (مهران مدیری)، پایتخت (سیروس مقدم)، زیر آسمان شهر (مهران غفوریان) ساختمان پزشکان (سروش صحت) و خانه به دوش (رضا عطاران).
آثاری که نهفقط خنده میآوردند، بلکه دغدغهٔ اجتماعی هم داشتند. در آن روز و روزگار که تیغ سانسور حتی از امروز هم برندهتر بود، فیلمهایی مثل آدم برفی (داوود میرباقری) ساخته میشد که هرچند مدتها در محاق توقیف بودند، اما بعد از رفع توقیف، بینندگان سینما از انتظاری که برای دیدن چنین فیلمی کشیده بودند، راضی به نظر میآمدند.
اما امروز، در نمونههایی مانند «فسیل» و «دینامیت یا تگزاس»، با نوعی کمدی مصرفزده، دمدستی و مبتنی بر شوخیهای کلیشهای و موقعیتهای سطحی روبهرو هستیم. این آثار بیشتر با هدف فروش ساخته میشوند و خبری از شخصیتپردازی یا روایت منسجم در آنها نیست.
بحران اصلی اما در سینمای کمدی این سالها، بحران فیلمنامه است. کمدی بهویژه بیش از هر ژانری نیازمند نویسنده خوب است؛ نویسندهای با درک درست از زبان، جامعه، ضربآهنگ شوخی و کاراکترسازی. اما در بسیاری از آثار اخیر، حتی خط روایی ساده و منسجم هم وجود ندارد. گویی صرفاً مجموعهای از موقعیتهای کمیک پشتسر هم چیده شدهاند تا بیننده را چند دقیقه بخندانند، نه اینکه چیزی به او اضافه کنند.
هرچند مدتهاست که فیلمنامههای ضعیف بر کلیت سینمای ایران سایه انداختهاند و ضربههای مهلکی را به آن وارد کردهاند، اما وقتی کار به سینمای کمدی میرسد، ظاهرا به نظر سازندگان اکثریت این کارها، فیلمنامه به عنوان عنصری نه چندان مهم تلقی میشود.
با مشاهده چنین محصولاتی، به نظر میرسد که سازندگان اثر بدون لحاظ کردن اهمیت متن در تولید سینمایی، تعدادی کمدین را به جلوی دوربین فرستادهاند تا با شیرینکاری و بداههپردازیهای بیسر و ته، بیننده را بخندانند.
گیشهمحوری، آفت کمدی امروز
در سالهای اخیر، بسیاری از تهیهکنندگان سینمای ایران کمدی را صرفاً به عنوان ژانر «پولساز» تلقی کردهاند. همین نگاه تجاری باعث شده که فیلمنامههای ضعیف، بازیگران کلیشهای و شوخیهای تکراری با سرعت بالا تولید و روانه بازار شوند. فیلمهایی که نه طنز دارند و نه کمدی؛ صرفاً ترکیبی از فریاد، اغراق، لهجهسازی و بدننمایی هستند.
برای مثال، فیلمهایی مثل «آنتیک» و «تگزاس ۲ یا دینامیت» تنها با تکیه بر زوجهای تکراری بازیگران، استفاده از لهجه و شوخیهای زنستیز و قومگرایانه توانستهاند فروش بالایی داشته باشند، اما از نظر منتقدان جزو ضعیفترین آثار یک دهه اخیرند. جالب توجه است که دستگاههای نظارتی فرهنگی هم تیغ سانسورشان را در بیشتر موارد از روی چنین آثاری برداشتهاند و بسیاری از شوخیهای جنسیتی و اصطلاحا خط قرمزی آنها را پذیرفتهاند. چیزی که در مورد آثار جدی و غیرکمدی، به خصوص وقتی که رنگ و بوی تند سیاسی- اجتماعی پیدا کند، به هیچ عنوان تحمل نمیشود و حتی منجر به توقیف و کنسل شدن پروانه نمایش آثاری میشود که پیشتر پروانهٔ ساخت و تولیدشان را همان توقیفکنندگان صادر کرده بودند.
سانسور، ترس و بیموضوعی
بسیاری از سوژههای اجتماعی که در گذشته سوخت اصلی کمدی بودند، امروز یا مشمول سانسور میشوند یا به دلیل حساسیت سیاسی، اصلاً اجازهٔ پرداخت پیدا نمیکنند. این وضعیت باعث شده که فیلمسازان به سمت شوخیهای خنثی یا تکراری جنسیتی سوق پیدا کنند و یا اینکه طنازیهایشان را به سمت محدودیتهای دههٔ شصت و بازی با مناسبات عجیب اجتماعی آن دوران محدود کنند. در حالی که زمانی فیلمهایی مانند «مارمولک» یا «لیلی با من است» با طنزی سیاسی و اجتماعی، گفتمانی اجتماعی میساختند، امروز اما شوخیهای جنسی و جنسیتزده، نوستالژیبازی، رقص و آواز مردان و مصرف مواد مخدر به بستر شوخیسازیهای آثار این دوره و زمانه تبدیل شدهاند.
منتقدان چه میگویند؟
با افزایش تولید فیلمهای کمدی در سالهای اخیر، نهتنها مخاطبان حرفهای بلکه بسیاری از منتقدان نیز نسبت به وضعیت کلی سینمای کمدی ایران ابراز نگرانی کردهاند. از نگاه آنها، آنچه امروز به عنوان «کمدی» در ویترین سینما دیده میشود، بیشتر به ترکیبی از شوخیهای تکراری، فریاد و اغراق تبدیل شده تا اثری هنری با کیفیت روایی و خلاقیت محتوایی.
محمد قربانی، منتقد سینما، میگوید: «کمدی امروز ایران دیگر انسجام سینمایی ندارد. نه ساختار درستی در فیلمنامه هست، نه شخصیتپردازی جدی و نه هدف مشخص. گویی با مجموعهای از موقعیتهای تصادفی و دیالوگهای سطحی طرفیم که فقط با هدف خنداندن نوشته شدهاند».
در نگاهی کلیتر، تحریریهٔ «فیلمنت نیوز» در گزارشی تحلیلی، از «افول خلاقیت و عمق در ژانر کمدی» سخن گفته و تأکید کرده است که سینمای کمدی از «ابزار نقد اجتماعی» به «محصول تجاری بدون تفکر» تنزل یافته است. در این گزارش آمده است: «کمدی ایران دیگر توان گفتوگو با جامعه ندارد. شوخیها نه بازتاب یک درد، بلکه نوعی فرار از فکر کردناند».
احمد محمدتبریزی نیز در نقدی درباره روند سریسازی در سینمای طنز هشدار داده و نوشته که «کارگردانها به چند فرمول از پیشتضمینشده بسنده کردهاند و دیگر انگیزهای برای آزمودن قالبهای تازه یا تجربهگرایی ندارند. این رویه، ژانر کمدی را به سکون کشانده است».
از سوی دیگر، برخی منتقدان تأکید دارند که سانسور و محدودیتهای فرهنگی هم در این روند نقش داشته است. امکان شوخی با سیاست، دین، یا حتی مناسبات خانوادگی سنتی بهشدت کاهش یافته و نتیجه آن شده که فیلمسازان ناگزیر به تولید محتوایی سطحی، بیخطر و بیاثر گرایش پیدا کردهاند.
در مجموع، اجماع میان منتقدان این است که سینمای کمدی ایران امروز، بهرغم فروش بالای برخی آثار، دچار فقر محتوایی، فیلمنامههای بیکیفیت، شخصیتهای کلیشهای و فقدان نیش اجتماعی شده است. بازسازی این ژانر نیازمند جسارت، نوآوری و بازگشت به نقش تفکر و نویسندگی در خلق خنده است.
راه بازگشت؟
صنعت سینما و سریال کمدی ایران نیازمند بازتعریف است؛ بازگشت به طنز هوشمند، فیلمنامهمحور، کاراکترساز و اجتماعی. این بازتعریف بدون سرمایهگذاری روی فیلمنامه، جسارت در مواجهه با خط قرمزها، و پذیرش ریسک از سوی تهیهکنندگان ممکن نیست.
تا آن زمان، «خنداندن» بهجای «طنز» و «گیشه» بهجای «محتوا» همچنان خط تولید کمدی در ایران را در اختیار خواهد داشت و نتیجه اینکه شاید مخاطب فیلم و سریال کمدی امروز ایران گاهی به این آثار بخندد، اما این خنده از سر شادی نیست، بلکه واکنشی است صرفا از روی ناچاری.